«آزادی، امکان شک کـردن اسـت،امـکان اشتباه کردن و جستوجو کردن، امکان تجربه کردن و نه گفتن به هر قدرتی: ادبی، هنری، فـلسفی، مذهبی، اجتماعی و همینطور سیاسی…»
اینیاتسیو سیلونه
سیلونه روز اوّل ماه مه 1900 میلادی در دهکده کوچکی در ایتالیا متولد شـد. پدرش از مالکین کوچک بود. پانزده ساله بود که زلزله ویرانگری در ایتالیا اتفاق افتاد و همهچیز را منهدم کرد، از جمله پدر و مادر سیلونه از بین رفتند. سیلونه تحصیلات دبیرستانی را مدّتی رها کرد.و در سال 1921 بهعنوان نماینده «جوانان سوسیالیست» در تـأسیس «حـزب کمونیست ایتالیا» شرکت کرد. عضو کادر رهبری حزب شد و بهعنوان نماینده حزب در چندین کنفرانس بینالمللی شرکت جست.
پس از برقرار شدن اختناق همچنان در ایتالیا ماند و در کنار آنتونیو گرامشی به فعالیت زیرزمینی روی آورد. پلیـس بـه او مظنون شد و تحت تعقیب قرار گرفت. سیلونه به ناچار ایتالیا را ترک کرد. در سال 1927 در مسکو همراه با تولیاتی،از کمونیستهای سرشناس ایتالیا، در جلسههای کمینترن شرکت کرد. جلساتی که به محکومیت تـروتسکی و دیـگر رهبران ناراضی کمونیست منجر شد. سیلونه در این جلسات نسبت به حزب کمونیست شوروی و استالین دچار تردید شد و سرانجام در 1930 حزب کـمونیست ایـتالیا را تـرک کرد. سیلونه در کتاب خروج اضطراری به تفصیل دلایل جداییاش را از حزب کمونیست شرح داده است.
از آن پس سیلونه تماموقت خود را صرف نویسندگی کرد. قلم سـیلونه چـون هـمه نویسندگان بزرگ کشورهای دیگر، در خدمت بررسی مسائل مـهم قـرن حاضر است. سیلونه اگرچه در ایتالیا و از ایتالیا نوشت ولی نمیتوان کار او را در معیارهای مرزی محدود کرد. او از ایتالیا برای همه جهان نوشت.
یـکی از تـکیهکلامهای سـیلونه این بوده است:
«والاترین کاربرد نویسندگی این است که تـجربه را به شعور تبدیل کند.» کمتر نویسنده اروپایی توانسته است به اندازهء سیلونه تجربه تاریخ را به کـار بـندد و در راه تبدیل آن به «شعوری همگانی» بکوشد.
اینیاتسیو سیلونه در 22 آگوست 1978 در سوئیس درگذشت.
نان و شراب اوّلین کتابی است که از سیلونه بـه فـارسی ترجمه شده است. چاپ اوّل این رمان در زبان فارسی در قطع جیبی در سال 1345 توسط انتشارات روزنامه اطلاعات مـنتشر شد. در واقع، این مشهورترین کتاب سیلونه نـزد مـا ایـرانیان است و ما بیشتر سیلونه را با نان و شـراب مـیشناسیم.
نان و شراب ماجرای روشنفکرانی است که میخواهند راه به جایی برند و نیز روشنفکرانی سـرخورده، روشـنفکران مأیوس و روشنفکران سازشکار و از آن مهمتر، ایـن رمـان بیان کـشمکشهای درونـی انـسانهایی است که در جستجوی جهانی بهتر و انـسانیترند و در ایـن میان، موقعیت روشنفکر از همه حساستر است.
سیلونه میگوید: «یک نجّار یا کـشاورز شـاید در رژیم سیاسی استبدادی، خود را با وضـع موجود تطبیق بدهد و بـه کـار خویش بپردازد ولی برای یـک روشـنفکر مفّری نیست.او یا باید تسلیم شود و زیر بیرق طبقه حاکم درآید یا تـن بـه گرسنگی و رسوایی بدهد و در نخستین فـرصت مـساعد کـشته شود.»
دکتر مـصطفی رحـیمی در نقدی درباره رمان نـان و شـراب مینویسد:
«در نان و شراب،اضافه بر زندگی روستاییان، ما با زندگی روشنفکران ایتالیا نیز بـا هـمه اوج و حضیضها، مبارزهها،ت ردیدها، گریزها، انحرافها و عـظمتهای آن آشـنا میشویم. در ایـن نـان و شـراب شوربختیها، سادگیها، متلکها، سـرگرمیها و شیطنتهای روستاییان استادانه بیان شده است.
یکی از قهرمانان رمان نان و شراب میگوید:« این زمین مـثل یـک تکه از گوشت تن من است. مـن مـمکن اسـت خـودم را بـفروشم یا زنم را بـفروشم، ولی زمـینم را هرگز حاضر نیستم بفروشم…»
«سپینا،در رمان نان و شراب نمایندهء روشنفکران وظیفهشناس است و میکوشد در حریم فکر روسـتاییان رخـنه کـند. کوششهای نخستین او عقیم میماند، هنگامی که مـیخواهد بـا آنـان از آزادی سـخن بـگوید روسـتاییان به آزادی روابط دختر و پسر میاندیشند و…»
فونتامارا رمان دیگری را اینیاتسیو سیلونه است که توسط منوچهر آتشی در سال 1347 توسط شرکت سهامی کـتابهای جیبی منتشر شد.
وقایع رمان فونتامارا در یکی از روستاهای ایتالیا میگذرد. فونتامارا همانند دیگر دهکدههای ایتالیا در میان جلگهها و کوهها واقع شده و با این وجود تا اندازهای عقبماندهتر، فقیرتر و مـتروکتر از سـایر همسایگانش است. امّا فونتامارا کیفیات ویژه خودش را دارد. بیشترین خوشبختی رعایا در فونتامارا داشتن یک الاغ و بعضی اوقات یک قاطر است یا وقتی پاییز بیاید و آنها به دشواری زیاد قرضهای خود را پرداخته بـاشند.
فونتامارا به قلم اینیا تسیو سیلونه حکایت پرتعمقی از زندگی روستاییان تحت سلطه فاشیسم است. در این داستان عمق شوربختی مردمی به تصویر کشیده میشود که اسیر سه دشمن بی رحم فقر شدید، کم دانشی عمیق و نظام دیکتاتوری فاسد و بی رحم هستند. در این رمان تلاشهای معصومانه انسانها برای تغییر سرنوشت خود با روایت تیزبینانه سیلونه و قلم قدرتمدانه او خوانندگان را به تاثری ژرف و تمعق در مناسبات اجتماعی نامناسب و دون شان انسانی وا میدارد .
مـنتقد نامدار «مالکولم کولی» درباره رمان فونتامارا مینویسد:
«کتابها،مثل انسانها میمیرند.ف قط تعداد کمی از آنها زندگی جاودانه مییابند. در میان تمام رمانهای سال 1930، در تـمام ادبـیات مغربزمین که بهعنوان داستانهای بـرجسته مـحسوب شدند، سه تای آنها بدون از دست دادن قوتشان به دوره زمانی ما رسیدند،یکی فرانسه و رمان سرنوشت بشر از آندره مالرو، دیگری آمریکایی و رمان خوشههای خـشم از اشـتاین بک و سوّمی ایتالیایی و رمـان فـونتامارا از اینیاتسیو سیلونه است.»
در فونتامارا دو خانواده یافت نمیشوند که باهم خویشاوندی نداشته باشند. تمام خانوادهها،حتی فقیرترینشان دارای علائقی هستند که همه از آنها سهم میبرند و اگر نفعی وجود نداشته باشد در شوربختی یـکدیگر شـریک خواهند بود. در فونتامارا هیچ خانوادهای بدون دعوای حقوقی وجود ندارد. چنانکه معلوم است این دعواها در خشکسالیها کاهش میپذیرد.
«آنگاه باید بکوشند تا یک سیب زمینی،باقلا،پ یـاز و قدری آرد و گـندم به عاریه بگیرند تا آنها را از رنج گرسنگی زمستان حفظ کند. اکثرا معاش آنها، متحمل یک مشت قـراردادهای قرض و قوله است و کار طاقتفرسا میخواهد تا از عهده پرداخت آنها بـرآیند.»
سریال تلویزیونی فونتامارا (240 دقیقه)و فـیلم سـینمایی آن (150 دقیقه) توسط کارلو لیتزانی ساخته شد.
فـیلم فـونتامارا و خصوصا مجموعه تلویزیونی آنکه از شبکه یک تلویزیون ایتالیا در سال 1983 و به فاصله چـند سـالی در 1988 از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران نیز پخش شد.